مرجع امنیت در اندیشه استاد مطهری

حجت الاسلام دکتر نجف لک زایی

چکیده:

امنیت اگر به شکل مطلق گفته شود؛ یعنی چیزی که سایر افراد به خاطر آن حاضرند از همه امنیت های دیگر، مثل امنیت اقتصادی و جانی بگذرند. مکاتب فکری مختلف، برای مرجع امنیت، تعاریف و عناوین مختلفی ذکر کرده اند و این بستگی به این مطلب دارد که در آن سیستم یا مکتب فکری قرار بر این گذاشته شده است که همه به تمامه در خدمت حفظ و تأمین امنیت چه چیزی ویا چه کسی و یا چه دستگاهی باشند. به عنوان مثال رئالیستها مهمترین چیزی که برای آنها مهم است و باید حفظ شود دولت است. رئالیستها با رویکرد نفی مسأله امنیت در داخل کشور به علت مهیا بودن آن به شکل حقوقی، حمایت پلیس و زندان، امنیت را در چهارچوب نظام بین الملل جستجو می‏کنند. آنها معتقدند در برابر پدیده های ناامنی و تهدید که در ساختار هرج و مرج گونه نظام بین الملل وجود دارد، تنها دولت است که صلاحیت  مقابله با آن را دارد و تهدیدات نیز متوجه دولت است و چنانچه دولت تهدید گردد، ناامنی آن با نا امنی کل کشور یکسان تلقی می‏شود.  بنابراين دولت، رهبر و هدف تكامل ملى است. هگل دولت را عقل مطلق ملهم و بارقه الهى جاودانى مى‏داند.[1] در مقابل عده ای دیگر قائلند، این فرد است که باید امنیت او تأمین شود و همه چیز در خدمت او باشد و حتی دولت هم وسیله‏ای برای تأمین امنیت افراد در ابعاد و مسائل مختلف است. اکنون باید ببینیم که مرجع امنیت در اندیشه استاد مطهری چع چیزی است؟ فرد است یا دولت یا امر دیگری؟

            از نگاه استاد مطهری آنچه که می تواند و باید مرجع امنیت واقع شود اسلام و به تعبیری امنیت خود اسلام است. در شرایط عادی، امنیت اقتصادی برای همه مسلمانان مهم است، اما در شرایط تزاحم جان مسلمان یا مال، می گوییم جان مهم‌تر است. اگر سرزمین اسلامی در خطر باشد، مسلمان جان خود را برای سرزمین اسلام فدا می‏کند. چنانچه جان امام در خطر باشد، مسلمانان جان خود را به خطر می اندازند که جان امام محفوظ بماند. امام هم حاضر است جان خود را فدای اسلام کند: « و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید»[2] اگر اصل اسلام به خطر بیفتد و تنها راه نجات اسلام در این باشد که امام جان خود رابه خطر بیندازد، امام جان خود را فدا می‏کند و عاشورا به وجود می آورد، چون اگر اسلام از بین برود، راه بر امنیت مسلمانان بسته می‏شود. مرجع یعنی همه باید تابع آن باشیم و همه چیز را برای او بدهیم و آن اسلام است. 

بقای ابدی را با چه چیزی باید به دست آورد؟ خداوند متعال تنها جایی که قول داده که من خود امنیت آن را حفظ می‏کنم قرآن مجید است: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ.»[3] تنها جایی که خدا پیامبر(ص) را تهدید می‏کند که شاهرگ تو را در صورت کم یا زیاد کردن می زنم وحی است «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويلِ، لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمين، ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ»[4] پیامبر(ص) خیلی برای خدا عزیز است و عقل کل است و نور آن حضرت «اول ما خلق الله» است ولی می گوید اگر چیزی که به من نسبت دهی شاهرگ تو را می برم. خدا می گوید پیامبر(ص) این چنین کاری را نمی­کند «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»[5] ولی این را برای مسلمانان می گوید. از نظر استاد مطهری، کارآیی قرآن هم در راستای حفظ اسلام است: «سرمایه حفظ اسلام در عصر حاضر قرآن مجید است. مردم ملتهای مختلف که در طول چهارده قرن گذشته با اسلام آشنا شده اند، تحیت تاثیر قرآن  مجید قرار  گرفته ایمان خویش را حفظ کرده اند. اکنون نیز که اسلام در میان افرادی عالم و یا مللی دوردست در حال گسترش است در اثر انتشار و آشنایی با قرآن مجید است.»[6]

از نگاه استاد مطهری اسلام مرجعی است که حتی امام هم باید تابع آن باشد و در صورت لزوم جان خود را برای آن فدا کند. در واقع این اسلام است که اگر همه تابع آن باشند امنیت در ابعاد مختلف در جامعه برقرار می‏شود و هر جا که ناامنی وجود دارد نتیجه عدم عمل به اسلام است:

اوضاع و احوالى در جهان اسلام پيش آمده بود و به جايى رسيده بود كه امام حسين عليه السلام وظيفه خودش را اين مى‏دانست كه بايد قيام كند، حفظ اسلام‏ را در قيام خود مى‏دانست. قيام او قيام در راه حق و حقيقت بود.[7]

استاد مطهری با نقد دیدگاه لیرالیستی و مارکسیستی راجع به ایدئولوژی که اولی ایدئولوژی را امری سلیقه‏ای، شخصی و ذوقی و دومی وسیله و ابزاری برای انقلاب می‏داند، تصریح می‏کند برای جامعه دیگری مثل جامعه اسلامی ایدئولوژی مافوق این حرف‏هاست، البته وسیله هم هست ولی نه تنها وسیله است بلکه هدف هم هست. خودش جوهر زندگی است. برای ما اینطور است. برای ما زندگی در ظل توحید، با توحید و با معارف اسلامی زیستن هدف است، نه اینکه فقط وسیله‏ای است برای اینکه یک روزی برسیم به جامعه‏ای که در آن جامعه رفاه عمومی باشد و ظلمی در آن نباشد. ما هم مسلّماً جامعه‏ای می‏خواهیم که در آن جامعه ظلمی نباشد و عدالت برقرار باشد. تازه در چنین جامعه‏ای است که ما می‏توانیم انسان زیست کنیم و انسان زیست کردن، مقومش شناخت حقیقی عالم و نظام کلی وجود و هستی، خدا را شناختن، به معارف حق پی بردن و صفات خدا را درک کردن است؛ اصلاً جوهر انسانیت، اینهاست.[8]

شهید مطهری معتقد است که اگر پرسیده شود که آیا باید انسان‏ها وجود داشته باشند و در رفاه زندگی کنند یا دین وجود داشته باشد، پاسخ این است که انسان‏ها باید وجود داشته باشند. ایشان ادامه می‏دهد این درست است که دین برای مردم است، ولی به یک معنا مردم برای دین هستند؛ چون معنای واقعی دین یعنی انسانیتی که به معنای واقعی‏اش به فعلیت رسیده است. بر این مبنا، اساساً اسلام هدف است نه وسیله. وظیفه حاکم و وظیفه حکومت این است که هدفهای اسلام را تأمین کند و هدفهای اسلام همان هدفهای انسانیت در کمال نهایی خودش است ولو اینکه در این زمان حتی آسایش را هم از افراد سلب کند.[9]


[1] .يادداشتهاى استاد مطهرى، ج‏10، ص211.

[2] . لهوف، ابن طاووس، ص119

[3]. حجر،  9.

[4]. الحاقه، 46 ـ 44.

[5]. نجم،3.

[6] . پنج مقاله، مرتضی مطهری، ص 30.

[7]. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج‏25، ص336.

[8] . مقدمه‏ای بر حکومت اسلامی، ص 95 ـ 96.

[9] . مقدمه‏ای بر حکومت اسلامی، ص 83 ـ 84.