به گزارش روابط عمومی بنیاد شهید مطهری به نقل از صدای حوزه ، بهترین تعبیر در عین ایجاز را اعراب از انقلاب ایران داشتند. آنها لقب «ثوره الکواسیت» را به انقلاب اسلامی داده بودند که معرِّف اندیشهای بودن نهضت اسلامی ماست.
انقلاب ایران بیش از اینکه ساختار سیاسی را تغییر دهد و ارکان حکومت پهلوی را دگرگون سازد، اندیشه مردم را تحت تأثیر خودش قرار داده بود. انقلاب پیش از اینکه در خیابانها رخ نماید در افکار جامعه ایرانی نفوذ کرده بود.
رهبران فکری انقلاب اسلامی در کوران مبارزات طیفهای مختلف با رژیم سلطنتی وظیفه سنگینی را به عهده گرفته بودند. گروههای رقیب از ناسیونالیستهای جبهه ملی تا چریکهای چپی با ذائقه مارکسیستی همگی به دنبال ایجاد آن تغییر بزرگ در ایران بودند.
در این راستا بر آن شدیم تا با حجتالاسلام محمد جعفری، دانشیار مؤسسه امام خمینی (رحمهالله علیه) در مورد اندیشه مبارزاتی یکی از رهبرات فکری انقلاب اسلامی یعنی استاد شهید مرتضی مطهری گفتوگوی داشته باشیم که بخشی از این مکالمه را میخوانید:
بهرهگیری صحیح از دین و مدرنیته
مرحوم شریعتی ضمن مبارزه فکری با شاه، تقابل جدی با اسلام قشریگرای آن زمان داشت. علت فائق آمدن اندیشه شهید طهری بر طرفهای مقابلش چیست؟
برای فهم اندیشه شهید مرتضی مطهری و اینکه جهاد فکری او در چه زمینه و زمانی اتفاق افتاد، باید با فضای فکری و اندیشهای آن زمان آشنا باشیم.
پس از ورود مظاهر و اندیشههای غربی به ایران و آشنایی مردم با اصول مدرنیته، نزاع و کشاکشی بین دین و مدرنیته غربگرا ایجاد شد. در همین راستا طیفها و نگرشهای متفاوتی در جامعه به وجود آمد که در این درگیری دین و مدرنیته مواضع مختلفی را اتخاذ کردند.
در وهله اول با روشنفکران لائیک مواجهیم، طیفی که کمترین اعتنا و توجه را به دین و آموزههای اسلامی دارد و اساس و شالوده تفکرش مبتنی بر مدرنیته است.
در مقابل این اندیشه شاهد نگرشی هستیم که کاملاً برعکس روشنفکری لائیک و اساساً ضد آن بود و آن، نگرش قشری و ظاهرگرای سنتی است که کمتر اعتنا و ارزشی را برای مقتضیات جهان جدید و تغییر و تحولات جوامع دارد.
مطهری؛ نواندیش دینی یا روشنفکر دینی؟ مسأله این است
در این راستا و بین این دو قطب اندیشهای که کاملاً در برابر هم قرار دارند، پای دو نگرش دیگر هم در میان است.
«روشنفکری دینی» و «نواندیشی دینی» دو تفکر و نگاه در مواجهه دین و مدرنیته بودند که در کنار تشابهاتشان، تفاوتهای جدی و اساسی باهم داشتند. این دو دید از آن جهت که هم به دین اهمیت میدهند، هم مدرنیته برایشان مهم است شبیه و نظیر یکدیگرند، اما تفاوتهایی هم در اینکه دین اصل است یا مدرنیته باهم دارند.
در روشنفکری دینی آنچه که اصل و بنمایه قرار میگیرید، مدرنیته است، یعنی اصل، مدرنیته است و در فرع آن دین قرار میگیرد. آنها به دین از عینک مدرنیته نگاه میکنند و سعیشان این است که دین را با مفاهیم و ارزشهای مدرنیزاسیون همگام کنند.
اما نواندیشان دینی به عکس این نگرش، اصل را دین قرار میدهند و همّتشان بر آن است که ارزشهای مدرن دنیای جدید با آموزههای اسلامی هماهنگ شود.
نواندیشان دینی همواره توجهشان بر مقتضیات دوران بوده و اما این به معنای دست کشیدن از اصول دینی و مذهبی نیست. شهید مطهری را باید در این قشر قرار داد.
طیف نواندیشان دینی که در کنار استاد مطهری بودهاند، میتوان از امثال شهید دکتر بهشتی و شهید دکتر باهنر و حتی امام خمینی نام برد که با اتخاذ روش معتدل و عقلانی به خوبی توانسته بود بین دین و مدرنیته جمعی جامع برقرار کند که برای قشر کثیری از تودههای مردم ایران مورد توجه و اهمیت قرار گرفته بود.
اجتهاد صحیح از دین همراه با اهمیت دادن به مدرنیته، برای مردم ایرانِ دهه ۴۰ و ۵۰ بسیار جذاب بود. او به خوبی با این نگرش و سیاست اندیشهای هم توان تقابل با سلطنت پهلوی را داشت هم قادر بود در برابر طیف سنتگرای حوزه جبهه جدیدی را تأسیس کند.
استاد مطهری با تفاصیلی که گذشت با سه طیف اندیشهای روبهروست؛ لائیکهای روشنفکر، مرتجعین قشریگرا و اخباری (که کتابهای اسلام و مقتضیات زمان و اصل اجتهاد در اسلام در پاسخ به این قشر است) و سر آخر، روشنفکران دینی که مذهب را فرع در مدرنیته قرار داده بودند.
روشنفکر دینی با اندیشه سوسیالیست
آیا نگرش شریعتی هم مثل مطهری بود؟
شریعتی و مطهری در خیلی از مواضع باهم تشابه و اشتراک آراء دارند، اما نمیتوان شریعتی را نواندیش دینی دانست. اگر او را در طیف روشنفکران دینی قرار دهیم، درستتر است.
البته تذکر یک نکته در اینجا ضروری است و آن این است که نباید همه روشنفکران دینی را از یک طیف و گروه دید.
من خود سه گروه را از قشر روشنفکران میدانم. اولین آنها روشنفکران علمگرا هستند که از نمایندگان آن میتوان به مهندس بازرگان و دکتر سحابی اشاره کرد (آغاز روشنفکری دینی هم با این طیف در ایران آغاز شد).
دومین گروه، روشنفکران سوسیالیست هستند که شریعتی از این طیف است و گروه سوم هم روشنفکران پساانقلابند که عبارت روشنفکران دینی عرفیگرا را هم میتوان در موردشان بهکار برد.
همانطور که بیان شد، شریعتی روشنفکر دینی با علایق سوسیالیستی بود. تفسیر برخی مفاهیم اسلامی و ارزشهای اجتماعی مورد تأکید دین بر پایه و بنای سوسیالیسم روشی بود که شریعتی در ایدئولوژی پردازیاش از شیعه به کار برد.
تفسیر سوسیالیستی از عدالت که مبتنی بر آراء مارکس بود شاهدی بر این مدعاست. شریعتی را نمیتوان نواندیش دینی دانست؛ چرا که شرط نواندیشی دینی عدم التقاط و خلط مفاهیم اسلامی با غیر آن است که شریعتی مصون از این موضوع نبود.
همین مسأله موجب اختلافاتی بین شهید مطهری و مرحوم شریعتی شد و کار به جایی رسید که مطهری (دعوت کننده شریعتی به حسینیه ارشاد) نسبت به عقاید شریعتی انتقادات جدی ابراز کرد که بعدها موجب جدایی او از حسینیه ارشاد و شریعتی شد.
ایدئولوگ نظام اسلامی
مطهری به تعبیر رهبری و امام، ایدئولوگ نظام اسلامی است. مطهری، خود چون شریعتی با عینک ایدئولوژی به دین و مذهب نگاه میکرد، اما تفاسیرش از مفاهیم دینی را با مفاهیم غربی و مدرن منطبق نمیساخت، بلکه از اصول کلی اسلام و عقل برای فهم این موضوعات بهره میبرد.
کتاب «درباره جمهوری اسلامی» به خوبی نظام جدید سیاسی کشور را توانسته بود برای مردم جامعه مطرح و تبیین کند. وجه تمایز دیگر مطهری و شریعتی در این است که شریعتی با تحت تأثیر قرار گرفتن از مفاهیم سوسیال، نگاهی تماماً ایدئولوگ به مذهب داشت.
در این دید غلبه ایدئولوژی و تأکید صرف بر مفاهیم اجتماعی دین موجب به حاشیه رفتن سایر بخشها از جمله احکام عبادی و… میشود. مساوی قرار دادن دین با ایدئولوژی یک خطای راهبردی است؛ در صورتیکه مطهری معتقد بود دین برابر با ایدئولوژی نیست؛ بلکه از آن میتوان ایدئولوژی و نظام سیاسی و روش مبارزه استخراج کرد.