چکیده:
مطهری با بهره مندی از دانشهای مختلف همچون لغت، تفسیر، فلسفهٔ اخلاق، روانشناسی، عرفان، متافیزیک، و فلسفه ذهن با مسئله انسان کامل، مواجههای میان رشتهای دارد. تمایز نهادن میان کامل و تام، توجه به آیات و روایات گوناگون، فضیلتگرایی و الگوهای اخلاقی، روانشناسی عمقی، سفرهای چهارگانه عرفانی، فقر انسان نسبت به خداوند، و پذیرش دوگانهانگاری نفس و بدن از جمله مواردی است که استفادهٔ او از این دانشها را نشان میدهد. او با پذیرش مبناگرایی در حیطه ارزشها، از ایمان ـ ارزشی روحی با دو بُعد شناختی و گرایشی ـ به عنوان مبنای دیگر ارزشها سخن گفته و تحقق انسان کامل را به فعلیت یافتن متوازن استعدادهای گوناگون در حد اعلا، در پرتو این ارزش محوری منوط کرده است. تلقی مطهری از انسان کامل مرتبط با نظریهٔ او در بارهٔ فطرت است که بر اساس آن، انسان به نحو بالقوه، خداشناس، خداگرا، حقیقت جو، و … است و لازم است بر اساس نقشهای الهی این امور را در خود به فعلیت رساند. بخش دیگری از مباحث مطهری مباحث انتقادی است. او در این بخش، از نظریاتی که آنها را مکاتب عقل، عشق، قدرت، ضعف، محبت، آزادی، و انسان بیطبقه خوانده یاد میکند. الگوی او در مواجههٔ انتقادی با این نظریات در سه گام قابل بازشناسی است: این مکاتب، به ارزشهای انسان توجه تک بعدی داشتهاند؛ این مکاتب شناخت مفهومی مناسبی نسبت به ارزش مورد توجه خود نداشتهاند؛ اسلام فهم درستی از این ارزشها در اختیار ما قرار داده و علاوه بر آنها به ارزشهای دیگر نیز توجه کرده است. از جمله نقاط قوت مطهری میتوان به عدم تقلید معرفتی، آسانسازی مناسب مباحث، و نوآوری در طرح آنها، و از جمله انتقادات وارد بر او میتوان به گزارش ناقص از برخی نظریات و غلبه عواطف در نقد آنها اشاره کرد.
کلیدواژه ها:
انسان کامل، فضیلت گرایی، مبناگرایی اخلاقی، ارزش های روحی، مرتضی مطهری