چکیده:
در اين سخن بر اساس تعليم قرآن كريم اين را مى گويم “هذه بضاعتنا ردّت الينا” از كلام خود استاد شهيد بهره گرفتم و آن بزرگوار را توصيف مىنمایم و در موارد ذيل بين شهيد مطهرى و شيخ طوسى مقايسه و تطبيق مى كنم:
1. شهید مطهرى عالمى صد در صد اسلامى است و هيچ تعلقى، وابستگى و هدفى جز بيان احكام اسلامى نداشته است؛ لذا در عين ارادت و علاقه به روحانيت به صورت جدّى در نقد و اصلاح گرد وارد ميدان شده و وظايف، تكاليف و مسئوليت روحانيت را در عصر حاضر مورد توجه قرار مى دهد. به همان صورتی که شيخ طوسى این کار را میکرد.
2. افكار مطهری، اعمال و سخنانش در مقياسهاى مبانى بود. ايشان شناخت اسلام و جهان را ضرورت مىدانست و از محدودنگارى به شدّت متنفر بود. «يك مجتهد دهاتى، فكر و فتوايش هم دهاتى است». روشن است که در این نقل قول مقصود دهاتى بودن فيزيكى مراد نيست بلكه محدوديت فكرى، جهان نشناختى مراد است.
3. از كليّت اسلام و ارزشهاى آن دفاع مى كرد و بر اين باور بود كه اسلام دين حيات است. دين دانايى و توانايى است. دين جهانى است؛ لذا به شدّت از پرسش، اشكال و شبهه استقبال مى كرد و مى فرمود: هر كجا بر اسلام خرده گرفته شده همان جا از روشنترين نقاط اسلام است چون با پاسخهاى قاطع مثل حفر زمين موجب جوشش چشمۀجارى اسلام خواهد شد.
4. مرد نوعآورى، ابتكار و خلاقيت بود. در مورد انفاق مى گوید: انفاق را نبايد از يك جنبه ملاحظه كرد. در مورد تقوا مى گويد: حفظ و صيانت خود از گناه نامش تقواست. و آنگاه از دو نوع تقوا را در عالى ترين سطح یاد مىكند. نوع دوّم آن كه مهمتر از نوع اوّل است و مورد غفلت اكثريت مسلمانان و بلكه عالمان دين قرار گرفته است، تقرير مى كند و تقوا را عامل حركت و پویایی میداند.
5. مرد تعقل، تعبد و معنويت است. او در بررسى ويژگيهاى خوارج در حقيقت دارد سه موضوع “تعقل”، “تعبد” و “معنويت” را توأماً حكم اسلام مىداند و جدا كردن اين سه از همديگر را يا روشنفكرى سكولار و بى تقوا مىداند يا جمود فكرى و باز ماندن از قافله علم و خردورزى جهانى يا انزوا و رياضتهاى مرتاضان.
6. اعتدال را نقش محورى دين مىداند. او از افراطگری و بى اعتنايى به احكام اسلام بدليل روشنفكرى به شدّت انتقاد مىكند و به همان شدّت هم از جمود فكرى و قشرىگرى اظهار انزجار مىكند و آن را باعث بد نامى دين، اسلام و تشيّع مىداند.
7. مرد آسيب شناس دين و دينداران و حتى عالمان بود. اخباريون را چه شيعه چه سنّى نقد میکرد و اجتهاد را اصل مى دانست. روشنفكران مذهبى را در ارائه چهره اسلام به چالش مىكشاند و رو در رو آن افكار را نقد مى كرد. اگر چه به ظاهر انقلابى و مبارز بود. مثل مؤلف كتاب “راه طى شده” كه آن انديشهها را بدتر از انديشههاى حنايله مى دانست.